معرفی کتاب نیمه پنهان ماه ۱: شهید مصطفی چمران
کتاب نیمه پنهان ماه ۱: شهید مصطفی چمران (انتشارات روایت فتح)
«نیمه پنهان ماه ۱: شهید مصطفی چمران» روایتی گیرا و تأملبرانگیز از زندگی عاشقانه با شهید مصطفی چمران است که از زبان غاده جابر، همسر شهید چمران، و با قلم «حبیبه جعفریان» نقل میشود. غاده داستان پرفراز و نشیب و شگفتانگیز آشنایی، ازدواج و همراهیاش با مصطفای عزیز را برایمان بازمیگوید. کتاب تنها ۸۸ صفحه دارد، اما عجیب است که پس از خواندنش گویی سالها با آن دو روح لطیف و حقیقتجو همراه شدهایم. کتاب زندگی مصطفی و غاده، هم فصلهای سخت و اندوهبار و هم فصلهایی ملیح و شیرین دارد، لذا گاهی بر چشم مخاطب، اشک و گاهی بر لبش لبخند مینشاند. مطلب پیشِ رو معرفی کتاب نیمه پنهان ماه ۱: شهید مصطفی چمران از «انتشارات روایت فتح» است.
سلسله کتابهای «نیمه پنهان ماه» از انتشارات روایت فتح، زندگی شهدا به روایت همسرشان است و نخستین کتاب از مجموعه مذکور به نام شهید مصطفی چمران مزین است. گفتنی است که انتشارات روایت فتح، کتاب «نیمه پنهان ماه ۱: شهید مصطفی چمران» را تاکنون در دو طرح جلد متفاوت چاپ کرده است. در ادامه، ابتدا مقدمه کوتاه اما موجزِ کتاب و سپس برای نمونه، بخشهایی از کتاب را ذکر میکنیم. ضمنا نمونه روایتی دیگر از کتاب با عنوان «خدا که میبیند» را نیز میتوانید در این نشانی مطالعه کنید.
مقدمه نویسنده کتاب نیمه پنهان ماه ۱: شهید مصطفی چمران
خانم حبیبه جعفریان، نویسنده کتاب در مقدمه اثر مینویسد:
«سالها از آرام گرفتن چمران میگذرد. روزهای تکاپو و از پشت صخرهای پشت صخره دیگر پریدن و پناه گرفتن و روزهای جنگهای سرنوشتساز پایان یافتهاند و اکنون در این روزگار به ظاهر آرام، «غاده چمران» با لحنی شکسته داستانی روایت میکند؛ «داستان یک نسیم که از آسمان روح آمد و در گوشش کلمه عشق گفت و رفت بهسوی کلمه بینهایت.»
این داستان عجیبی است، شاید چون هنوز هم پس از گذشت این مدت نمیتوان حیرت غاده را در اولین برخوردش با نقاش آن شمع و شاعر آن شعر، کوچک شمرد؛ «و کسی که بهدنبال نور است، این نور هر چقدر کوچک باشد در قلب او بزرگ خواهدبود.» آن حیرت هنوز هم به همان زندگی وجود دارد و این سؤال که «چمران کیست؟»، هرچند این پرسش، پاسخ روشنی نخواهد داشت؛ هیچ ظرفی گنجایش کلمه بینهایت را ندارد.
سالها از روزی که سرانجام چمران در این زمین آرام گرفت، میگذرد و اینبار غاده داستانی از تاریخ این سرزمین روایت میکند؛ داستان «مرد صالحی که یک روز قدم زد در این سرزمین به خلوص.»
نمونه روایت اول (صفحههای ۶۱ تا ۶۳)
اهواز خیلی گرم بود و پای مصطفی توی گچ. پوستش به خاطر گرما خورده شده بود و خون میآمد، اما میگفت: «چطور کولر روشن کنم وقتی بچهها در جبهه زیر گرما میجنگند؟» همان غذایی را میخورد که همه میخوردند و در اهواز ما غذایی نداشتیم. یک روز به ناصر فرجاللهی – که آنوقت با ما بود و بعد شهید شد – گفتم: «اینطور نمیشود، مصطفی خیلی ضعیف شده، خونریزی کرده، درد دارد. باید خودم برایش غذا بپزم.» و از او خواستم یک زودپز برایم بیاورد. خودم هم رفتم شهر مرغ خریدم که برای مصطفی سوپ درست کنم. ناصر گفت: «دکتر (چمران) قبول نمیکند.» گفتم «نمیگذاریم مصطفی بفهمد…» زودپز را چون خودمان گاز نداشتیم بردیم اتاق کلاهسبزها. آنجا اتاق افسرهای ارتش بود و یخچال، گاز و… داشت. به ناصر گفتم «وقتی زودپز سوت زد، هر کس در اتاق بود نیمساعت بعد گاز را خاموش کند.» ناصر رفت زودپز را گذاشت.
آنروز افسرها از پادگان آمده بودند و آنجا جلسه داشتند. من در طبقه بالا نماز میخواندم. یک دفعه صدای انفجاری شنیدم که از داخل خود ستاد بود. فکر کردیم توپ به ستاد خورده. افسرها از اتاق میدویدند بیرون و همه فکر میکردند اینها ترکش خوردهاند. بعد فهمیدم زودپز سوت نکشیده و وسط جلسهشان منفجر شده. اتفاق خندهدار و در عین حال ناراحتکنندهای بود. همه میگفتند «جریان چی بوده؟ زودپز خانم دکتر منفجر شده و…» نمیدانستم به مصطفی چطور بگویم که ما چه کردهایم در ستاد… بعد تعریف کردم همه چیز را و مصطفی میخندید و میخندید. به من گفت: «چه کردید جلوی افسرها؟ چرا اصرار داشتید به من سوپ بدهید؟ ببینید خدا چه کرد.»
نمونه روایت دوم (صفحههای ۴۲ و ۴۳)
به محض این که وارد میشد، بچهها دورش را میگرفتند و از سر و کولش بالا میرفتند مثل زنبورهای یک کندو. مصطفی پدرشان، دوستشان و همبازیشان بود. غاده میدید که چشمهای مصطفی چطور برق میزند و با شور و حرارت میگوید «ببین این بچهها چقدر زور دارند! اینها بچهشیرند.» با شادیشان شاد بود و با اشکشان بیطاقت. کمتر پیش میآمد که ماشین «ولو» قراضه غاده را سوار شوند، از این ده به آن ده بروند و مصطفی وسط راه بهخاطر بچهای که در خاکهای کنار جاده نشسته و گریه میکند پیاده نشود.
پیاده میشد، بچه را بغل میگرفت، صورتش را با دستمال پاک میکرد و میبوسیدش. آنوقت تازه اشکهای خودش سرازیر میشد. دفعه اول غاده فکر کرد بچه را میشناسد. مصطفی گفت «نه، نمیشناسم. مهم این است که این بچه شیعه است. این بچه هزار و سیصد سال ظلم را به دوش میکشد و گریهاش نشانه ظلمی است که بر شیعه علی رفته.»
مطلب مرتبط: معرفی کتاب فلسطین (تاریخ و جغرافیا، اشغال و انتفاضه)
سخن پایانی در معرفی کتاب نیمه پنهان ماه ۱: شهید مصطفی چمران (انتشارات روایت فتح)
ویژگی مهم کتاب بازگویی آن در بستر وقایع مهم تاریخ معاصر لبنان و ایران است و حضور امام موسی صدر در بخشهایی از کتاب، بر حلاوت داستانی و غنای تاریخی کتاب افزوده است. غاده از لبنانی سخن میگوید که سالها درگیر جنگهای داخلی است و به ایرانی اشاره میکند که بزرگترین انقلاب عصر حاضر در آن به ثمر رسیده و از سویی درگیر غائله کردستان و از سوی دیگر با هجوم رژیم صدام مواجه است.
کتاب بسیار موجز و پربار است و بدون حاشیهگویی، شما را درست به میانه ماجرای آشنایی غاده با شهید چمران میبرد. هرچه غاده پیش میرود و چمران را بیشتر میشناسد و از او بیشتر برایمان میگوید، چهره محبوبِ چمران آرامآرام از دل سایهها بر ما پدیدار میشود تا شاید گوشههایی از شخصیت عظیم آن شهید عزیز را بشناسیم، ان شاء الله.